وقتی با یارانه، گاه «مدیر»مان میکنند و گاه «گدا»!
از وقتی بشر در نوشتهای خواند: «باران بر شیشه پنجره خانه میزند» و او باور نکرد که برای دیدن باران به سمت پنجره خانهاش برود؛ «ادبیات» خلق شد؛ از وقتی که بشر با چشمانش دید که باران بر شیشه پنجره خانهاش میزند و او باور نکرد که برای دیدن باران به سمت پنجره برود؛ «سیاست» خلق شد!
به گزارش مملکتآنلاین، فرزین پورمحبی، طنزنویس در وبلاگ شخصی خود نوشت: واقعا چرا سیاست به هیچ صراطی مستقیم نیست؟ چرا در قفسه سینه غالب سیاستمداران یک روده راست و در قفسش (به جای پرستو) کرکس نیست ؟! اصولا چرا از منظر سیاسی، قیافه ملت یک جور خاصی است و روی پیشانیشان، نوشتههای خاصی است؟! اینجاست که مردم باید به سیاست بگویند: «تو درباره من چی فکر کردی؟! من از اوناش نیستم!» چرا سیاسیون ملت را طوری که میخواهند، میبینند!؟ چرا آنها با یک یارانه زپرتی گاه «مدیرمان» میکنند؛ گاه «گدا»؟ خلاصه؛ هر طوری نگاهمان میکنند الا آنگونه که باید بکنند!
اما داستان چیست؟ داستان این است که باز «یارانه نیمسوز» و باز «نمایندهای دلسوز» حادثه آفریدند! قبول بفرمایید به استناد شواهد موجود انگار که دچار مازوخیسم شدهایم! یعنی با کلی مشقت حماسه میآفرینیم تا کسانی را نمایندهمان کنیم که بعدها از خجالتمان دربیایند و یا هر بار، گلی با فرآیند زیر به سرمان نصب نمایند:
مرحله اول: مدیر کردن مردم!
در این مرحله به ملت ایران پست «مدیریت دخل و خرج» اعطا میشود و در ادامه یارانه آب و برق و گاز و نان، قطع و مبلغ فوق خشکه حساب میشود.
مرحله دوم: سخت شدن مدیریت و منت به ملت برای یارانهها!
در این مرحله خدمات به شکل متوالی گران میشوند اما طبق قرار، یارانهها اضافه نمیشوند! در نتیجه ملت در مدیریتشان با کسری بودجه مواجه میشوند! اما در عین حال همین چندرغاز هم؛ بارها با کلی منت به سر ملت کوبانده میشود!
مرحله سوم: قطع کامل برخی از یارانهها!
در این مرحله به دو روش برخی از این مدیران بطور کامل حذف میشوند: ۱- قطع زورکی یارانه آنها و البته به شکل الابختکی و تصادفی ۲- قطع داوطلبانه یارانه آنها به شکل نمایشی و گزینشی
مرحله چهارم: گدا کردن مردم!
در این مرحله با کلی دلیل و مدرک همان پولی که برای مدیریت به مردم داده میشد(که البته چیزی هم از آن نمانده) این بار پول گدایی خوانده میشود!
ترو خدا کار سیاست را میبینید که چگونه میتواند مقام ملتی را از «عرش» به «فرش» بکشد پایین؟! امان از این پایین کشیدنها!
سر جدتان این دوزار دهشاهی را که میدهید؛ نسقش را به کل بگیرید حتی گیتارمان را هم بگیرید اما خداوکیلی حرمتمان را نگه دارید! ما از شما نه پول میخواهیم، نه کار، نه مسکن و نه تسهیلات ازدواج؛
قول میدهیم برای کوچ آقارزادههایتان به خارج و کوچ پرستوهایتان به داخل شتر دیدی ندیدی کنیم! دعا میکنیم که اختلاسها و حقوقهای نجومیتان؛ گوشت شوند و بچسبند به تن مبارکتان! اگر لحافهایتان را از یورو و تشکهایتان را از دلار پر کنید، ما دهانمان از سیمان پر میکنیم و زبانمان را گل میگیریم! بخدا ما بخیل نیستیم فقط آدمیم ... شما حالتان را بکنید و بر چشم بد لعنت! فقط کمی ما را به رسمیت بشناسید... متاسفانه؛ ما هم آی کیو داریم و هم حافظه تاریخی!