یادداشتی برای Ayla زیر نور ماه

سال ۱۹۵۰ که کره شمالی به کره جنوبی حمله می‌کند، سازمانِ مللی ارتشی متشکل از چند ملیت را برای کمک به کره جنوبی به آن کشور می‌فرستد، که در میان آن‌ها سربازان تُرک هم حضور دارند. گروهبان سلیمان یکی از این سربازان است که خانواده و نامزدش را به قصدِ خدمت رها می‌کند و وارد کارزار می‌شود. پیدا کردن یک دختر کوچک کره‌ای که پدر و مادرش را از دست داده، سلیمان را وارد رابطه‌ای عاطفی با دختر کوچک می‌کند که تا سال‌ها بعد هم اثر آن در روح سلیمان باقی می‌ماند…

یادداشتی برای Ayla زیر نور ماه

به گزارش مملکت آنلاین ، در خلال سال هایی که جهان بعد از جنگ جهانی درگیرِ ایدئولوژی هایی بود که کمر به نابودی اش بسته بودند در گوشه ای از قاره ی آسیا جنگی در می گیرد که نتیجه ی آن تقسیمِ کره به دو جمهوری در شمال و جنوب آن و به صدا در آمدن جنگ بین دو کره بود:

قسمتِ شمالی تحت تاثیر شرق بود و کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین و قسمتِ جنوبی تحت تاثی غرب و ایالاتِ متحده و سایر هم پیمانانش در جهان و "آیلا" درامی از همان روزها و روایتِ یک گروهبان فنی عضو ارتش ترکیه به نام سلیمان است که همراهِ ناوگانی به بوسان کره ی جنوبی اعزام می شود.آیلا روایتی نه چندان ناآشنا ولی خوش ساخت به لحاظ فرمیک است که در جای جای آن می توانیم همزمان بخندیم،گریه کنیم و یا بی تفاوت از کنارش بگذریم. دوربین جان اُلکای (کارگردان فیلم) در 125 دقیقه و از آغاز ما را تماما درگیرِ فضای روایتِ داستان واقعی اش می کند و لحظه به لحظه به سان یک مادر در کنار فرزندِ خویش راه می رود تا انحرافی از راهِ راستِ ترسیم شده ی مادرانه ی کارگردان در ما به وجود نیاید.

آیلا فیلم خوبی است،این فیلم در لابلای تاریخ مصور و مکتوب جهان برایمان تصویری از ناخوشی های جنگ است و یادآور ِخاطرات بدی است که جنگ عامل و مسببِ اصلی آن بوده است.بعد از یک بار تماشای این فیلم خواهید توانست اطلاعاتِ جامعی در ارتباط به علل رخ دادن جنگ دو کُره به دست بیاورید و علاوه بر آن از تماشای یک فیلم لذت کافی را برده باشید.

"آیلا"نمادی نسبی از پتانسیلِ سینمای ترکیه و اثری امیدوارانه بر جبرانِ کم کاری ها و افت های متعددِ سینمای ترکیه است، که سال های سال است به جز چند اثر شاخص از کارگردانانی چون "نوری بیلگه جیلان" ، "فاتیح آکین" یا "ییلماز گونئ" حرفی برای گفتن نداشته است. نمی توان این فیلم را دید و از فیلمنامه ی بی عیب و نقص آن نگفت و به داستانک های پر از مفهوم آن اشاره نکرد... :

برای مثال در قسمت های آغازین فیلم و در جایی که سربازان ارتش ترکیه سوار بر کشتی آمریکایی ها در حال اعزام به کره هستند یکی از افسرانِ مافوق سلیمان از مورچه‌ها شکایت می‌کند، که موقع خواب از تمامِ بدنش بالا می‌روند و کلافه‌اش کرده‌اند. در صحنه بعد، سلیمان مشغولِ ریختن شکر روی کف زمین است و وقتی تعجب مافوقش از این حرکت را می‌بیند، به نرمی می‌گوید که باید کنار هم زندگی کردن را یاد بگیریم و این صحنه مهم‌ترین پیام فیلم را منتقل می‌کند. پرسشی که همان ابتدا برای مخاطب و البته افسرِ مافوق شکل می‌گیرد این است که سلیمان چه‌گونه قرار است بجنگد؟و این پرسش برای مخاطبانِ سینما آشنا به نظر می رسد:

سه تیغ اره ای(Hacksaw Ridge) و سربازی که اصرار دارد به جنگ اعزام شود اما به شدت مخالفِ هرگونه جنگ افزاری است و تردیدِ افسرانِ ارتشِ ایالات متحده در همین است که این روحیه مناسبِ یک سرباز نیست.آیلا از جهات بسیاری شباهت فراوانی به دیگر ساخته های سینمای جهان دارد.سینمای جنگ و آثار درخشانی از کلینت ایستوود و نامه هایی از یوجیما(Letters from Iwo Jima) تا همین اوخر و در فیلم هایی مثل شکست ناپذیر(Unbroken) و مرد راه آهن(Railway Man) و کتاب دزد(Book thief) و کتاب سیاه(Black Book).این شباهت اما از ارزش های این فیلم و تلاش های کارگردان کم نمی کند.چه بسا این فیلم در پاره ای از لحظات در جایی فراتر از آثار ذکر شده قرار می گیرد.با گذر از لحظات ابتدایی و پیشرفت روایت؛ فیلم پیروزمندانه ما را در لابلای حوادث و داستانِ واقعی اش قرار می دهد،سه گانه ی عشق،انسانیت و جنگ به یکباره و با پیدا شدن دختر بچه ای که سوار بر دوچرخه اش در ابتدای فیلم و در کنار پدر و مادرش نشانمان داده می شود،به زیبایی هرچه تمام شکل می گیرد و از اینجا به بعد است که سلیمان خود را در مسئولیتی دو چندان می بیند:

1-دختر بچه ای که نیاز به مراقبت دارد 2-معشوقی که منتظرش است 3-وظیفه ای که از سوی ارتش بر دوش او نهاده شده است

سه شخصیتی هستند که قهرمان ما نسبت به آن ها مسئولیت دارد و مسئولیت شماره ی 1 است که از نیمه ی میانی فیلم بازوی پیشبردِ روایت فیلم تا لحظات پایانی به کمکِ تدوینِ تحسین برانگیز فیلم می شود. پیدا کردن آیلا، آغازِ مسیری پرفرازونشیب در رابطه این مرد و این دختر است. رابطه‌ای که هر چه جلوتر می‌رویم، عمیق‌تر و عمیق‌تر می‌شود. رابطه دو بازیگر نقش سلیمان و آیلا، آن‌قدر پرانرژی و خوب در آمده که بارها و بارها در طول فیلم، با دیدن عمق احساس این دو نسبت به هم، اشک در چشم‌های‌تان حلقه خواهد زد.

در واقع فیلم روی لبه خطرناکی راه می‌رود اما موفق بیرون می‌آید و این همان تحریک حس انسان دوستی و عواطف بشری از سوی کارگردان است که توانسته تاثیری شگرف را بر روی بیننده بگذارد.

فیلمبرداری استادانه،استفاده از لانگ شات و نیز تدوین منحصر به فرد و نیز موسیقی متن جذاب با در کنار داشتن فیلمنامه ای که بر پایه ی یک داستان واقعی نگاشته شده است توانسته آیلا را در زَمره ی یکی از آثار خوب سینمای جهان قرار دهد و همزمان سینمای ترکیه را صاحب نماینده ای شایسته در جوایز سالانه ی آکادمی سینمایی آمریکا(اسکار) نماید. سینمای جهان هادی کریمی راد/منتقد سینما

ارسال نظر