مملکت آنلاین، در آخرین روزهای سال۱۴۰۰ که جزو سخت ترین و سیاه ترین سال های چند دهه اخیر بود بنا داریم بدون توجه به تفاوت های سیاسی یا ژئوپلتیک صرفا با نگاهی نقادانه فرهنگمان را در مقام مقایسه با فرهنگ کشورهای اروپایی قرار بدهیم و ببینیم جنس و عیار شادمانی و ناخوشی هایمان چه تفاوتی دارد.
در یک سوی این مقایسه اجنبی های چشم رنگی قرار دارند که کاری جز شادمانی ندارند!
اعیاد و مناسبات فرح انگیزشان پشت سر هم فرا می رسد و بساط تبریک و شادباش و شادمانی شان کماکان برقرار است.
اهل شعر حافظ و عرفان نیستند اما نمی دانیم چگونه است که این جماعت، گریه، مویه، زاری، ضجه و خود آزاری را نمی فهمند!
هالووین تمام نشده، ولنتاین سر می رسد.
این یکی نصف نشده، کریسمس برپا می کنند.
کریسمس مُهرش خشک نشده، انواع و اقسام ِ جشن و فستیوال و کارناوال علم می کنند و از سر و کول هم بالا می روند!
چنان معرکه ای دارند که حتی با پرتاب گوجه فرنگی به همدیگر، جشن و سرور راه می اندازند.
گوجه فرنگی که تمام شد، با بالش و متکا به جان هم می افتند و نشاط و شادی می نمایند و خلاصه یک بهانه و مستمسکی هست که در کل ایام سال کبک شان خروس بخواند.
و جالب تر اینجاست که حتی مراسم ترحیم شان نیز مانند یک مهمانی رسمی است که جای یک نفر غایب است.
و اما ما جهان سومی های اهل حافظ و عرفان و مولانا و مثنوی معنوی که اتفاقا دین و مذهب مان به شاد بودن اهمیت فراوانی قائل است و پوشش سفید را بر سیاه پوشی ارجحیت داده، شاد بودن را نیاموخته ایم و بلد نیستیم.
یک چهارشنبه سوری داریم که مصیبت عظماست و یک عید نوروز که با این فشار مادی؛ نه که عید بلکه نماد واقعی عزای عمومی است.
حرف دیگری نیست جز دریغ از ما که سال هاست خندیدن را فراموش کرده ایم.
برای احساس بدبختی صد دلیل پیش می آید و خودمان به آن بال و پر می دهیم و برای احساس خوشبختی نیز صد دلیل وجود دارد که خودمان آن ها را سرکوب می کنیم.
اگر به دنبال ریشه و دلایل ناکامیهایمان هستیم، باید خودمان را بهتر بشناسیم.
انتهای پیام/