مملکت آنلاین، افسردگی، چهارمین بیماری شایع جهان است که مهمترین معضل اجتماعی در ایران، ناشی از تبعیض و نابرابری، فقر اقتصادی، فقدان معنویت، دوری از طبیعت، غرق شدن در مظاهر مادی و تلاش برای رسیدن به ناکجاآبادهاست که بر روی روابط شخصی و اجتماعی مردم تأثیرگذار و باعث پرخاشگری و اثرهای ناخوشایند در جامعه میشود و نتیجه وجود اضطراب و فشار روانی فردی و اجتماعی است که احساس ناکارآمدی و درماندگی را نمایان میکند؛ افسردگی شایع در جهان، بیشتر پیامد فردگرایی و انزوای مطلق، بهخصوص در کشورهای پیشرفته است ولی در ایران که هنوز پیوندهای جمعی، فامیلی و دوستانه هست، این شیوع ناشی از مشکلات اقتصادی، معیشتی و اجتماعی است.
از حدود 25 ماه پیش و همزمان با شیوع بیماری، بهتدریج ترس از ابتلا و مرگ بر اثر کرونا، گرانی لحظهای و شوکآور، بیکاری بهدلیل محدودیتها و بیپولی، کسادی کار شاغلان آزاد و... ایرانیها را به چالش کشیده و سونامی بیماریهای روحی و روانی را بیشتر از قبل به ارمغان آورده است.
«افسردگی جمعی» در ایران با نرخ حدود ۱۲.۵درصد سالانه، بهصورت تصاعدی در حال افزایش است و آمار غیررسمی از درگیری بیش از ۵۰ درصد مردم ایران با افسردگی خبر میدهد؛ شیوع افسردگی در میان جوانان بیش از دیگر اقشار جامعه است، چراکه انتظار دارند وارد زندگی جدی برای ساختن آیندهشان بشوند اما شرایط موجود، آنها را سرخورده و افسرده میکند؛ جوانانی مبهوت، افسرده و عصبی، با چهرههای درهمکشیده، آمارهای مختلفی از افسردگی، شیوع اضطراب و وسواس و مصرف قرصهای آرامبخش و مسکّن ارائه میدهند.
کنترلهای اجتماعی، نبود شادی و تفریح، عدم رضایتمندی از زندگی و فرهنگ زندگی، برخوردهای نامتعارف مسئولان در ارتباط و تعامل با جوانان، اجبار در نوع پوشش، عدم توان مالی برای مسافرت و حتی اشتغال، همگی از عوامل افسردگی در مملکتمان است؛ براساس آمارهای «اداره سلامت میانسالان» وزارت بهداشت، شیوع افسردگی در خانمها ۳ برابر و شیوع اضطراب هم در زنان ۳ تا ۵ برابر مردان است؛ سن ابتلا به افسردگی ۲۰ تا ۵۰ سال و متوسط آن در ۳۰ سالگی و شیوع افسردگی در دختران مجرد و زنان مطلقه نیز بیشتر از دیگران عنوان شده است.
البته دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که بیماری مردم ایران را افسردگی نمیداند و بیهدفی، ناامیدی و بیحوصلگی را آفت مهم جامعه میداند که برخاسته از شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و خانوادگی است؛ امکان ادامه تحصیل محدود در کنار محدودیتهای عرفی و خانوادگی، نداشتن هدف ویژه و بالطبع عدم برنامهریزی خاصی برای زندگی، عدم انتخاب شغل براساس تواناییها، استعدادها و علایق، اعتماد و امید به آینده را در بین جوانان از بین میبرد که اولین نتیجهاش، بیتوجهی و بیحوصلگی یا واکنشهای عصبی تند و پرخاشجویانه است.
عوامل محیطی بسیاری در بروز افسردگی جوانان نقش دارند؛ ازجمله خانوادهها که شاید تمام امکانات رفاهی و نیازهای فرزندشان را برآورده میکنند ولی توجهی به نیازها و خواستههای درونی آنان ندارند؛ مشکلات اقتصادی، استرسهای محیطی، جنسیت، مزاج، اختلال در عملکرد بخشهایی از سیستم اعصاب مرکزی و مغز، ضربههای روحی و عاطفی، طلاق، اعتیاد، تنشهای خانوادگی و حتی عوامل ژنتیکی نیز زمینهساز بروز افسردگی است که البته این روزها مشکلات اقتصادی نقش پررنگی در بروز افسردگی بین جوانان ایرانی دارد.
از طرفی، علل افسردگی در جامعه ایرانی و جوامع غربی، یک فصلِمشترک دارد و آنهم توسعه فنآوری اطلاعاتی و صنعتی است اما تفاوتهایی نیز دارد، یعنی جوامع غربی فردگرا هستند و منافع فردی بر منافع جمعی ارجحیت دارد اما در جامعه جمعگرای ایرانی، افسردگی به عدم آموزشهای کافی برای بهکارگیری فنآوری بازمیگردد، بهطوریکه مثلاً موبایل بهجای تسهیل ارتباطات، باعث دوری از جمع دوستان، خانواده و مناسبات بینفردی و بهنوعی عامل اعتیاد است که درنهایت، به انزوا و افسردگی میرسد.
نکته مهم دیگر این است که گرچه مشکلات اقتصادی مانند فقر و بیکاری در بروز افسردگی مؤثر هستند، اما در کنار بهبود اوضاع اقتصادی، نیاز مبرم به مشاوره و برنامهریزی روانشناسان اجتماعی داریم؛ جامعه و نهادهای مختلف اجتماعی مانند مدارس، دانشگاهها، ادارهها، کارخانهها و حتی خانوادهها باید امکان آموزش مهارتهای زندگی و حل مشکلات روحی، روانی و فکری را فراهم کنند تا اقشار مختلف جامعه، بهخصوص جوانان، در مقابل افسردگی مقاوم شوند و ذهنیت مثبتاندیشی، اعتمادآفرینی نسبت به خود و جامعه، خودباوری و... پیدا کنند.
از سوی دیگر، گرانی تعرفههای خدمات مشاوره روانشناسی و روانپزشکی با عدم پوشش بیمهای لازم، هزینههای اقتصادی زیادی به خانوادهها تحمیل و سلامت روانی جامعه را تهدید میکند؛ گرچه نزدیک سه سال است که بحث بیمه مداخلات و خدمات درمانی اعتیاد، خدمات مددکاری و روانشناسی مطرح میشود، اما هنوز کار خاصی در این زمینه دیده نشده است.
نکته مهم پایانی نیز این است که متأسفانه حاکمیت دولتی، مجلسی، قضایی و امنیتی در جامعه ایرانی، کار جدی بر روی بهداشت روانی و اجتماعی، مددکاری اجتماعی و بهزیستی فردی و عمومی انجام نمیدهد و جوانان و بالطبع عموم خانوادههای حتی متموّل را ازلحاظ روحی و روانی به حال خود رها میکند تا روزبهروز شاهد ازدیاد جوانان افسردۀ ایرانی باشیم.
انتهای پیام/