گردهمایی پیرامون موضوع سینمای ملی «ضرورتی» مغتنم است
* علی مهدیپور
به گزارش مملکت آنلاین، بسم الله الرحمن الرحیم
گردهمایی پیرامون موضوع سینمای ملی «ضرورتی» مغتنم است؛ این مقال کوتاه به تمامی صرف تشریح چرایی این «ضرورت» در شکاف چند سویهای میان حوزههای عملکردی مرتبط و در عین حال متفاوت میگردد.
نخست؛ در سالیان اخیر و برای پدیده های ذوحیاتینی چون نگارندۀ این سطور که هم در سینمای حرفهای رفت وآمدی داشته و هم در فضای آکادمیک، دور افتادگی میان دو کرانۀ پژوهش و عمل در قالب دوگانۀ فضاهای دانشگاهی/گروههای تولید حرفهای، به وضوح مشاهدهپذیر شدهاست. آسیبشناسی این شکاف در چنین مجالی نمیگنجد ولیکن به مثابه تلنگری تبارشناسی این افتراق را باید در کانون انفکاک «زبان» دانست. عملاً «زبان» به عنوان سامان بخش نظامی معنایی که شکل تفکری را بر موضوعات و مقولات مستقر مینماید، و به طورکلی «دانستن» و «دانستگی» را از طریق ایجاد نقطه نظر مشترک در فهم و کاربست جهان ممکن میسازد؛ میان دو حوزۀ پژوهشی که کفالت آن به عهدۀ مراکز آموزشی است و بدنۀ حرفهای سینما خط ممیزهای بس قطور کشیده، که از میان برداشتن آن ضرورتِ طرح واژۀ «ضرورت» را مشخص میکند. یکپارچگی «زبانِ» پژوهش و عمل نیازِ بی برو برگرد سینمای ملی ما در چنین روزهایی است چراکه «زبان» نحوۀ تفکر و عمل را شکل میبخشد و لغتِ «گردهمایی» درکُنه خود تلاشی برای یکسانسازی «زبانهای» چندگانه است.
دومین شکاف خود را در فضای میان ذائقۀ به غلط تربیت یافتۀ مخاطب و امکان اعتلای هنر به طورکلی و بالاخص فرآوردۀ سینمایی نشان میدهد. نگاه به هنر در سنت ایرانی/اسلامی اساساً با ماهیت کاربردی آن عجین بوده است یا به عبارت دیگر «کاربرد» یکی از ویژگیها ذاتی و خصایص اصلی و اساسی هنر قلمداد میشده؛ تعمق در «کاربرد» توأمان هم شکاف را مرئی می نماید و هم راه حل فائق آمدن بر آن را. گسترۀ واژۀ «کاربرد» هنر، آن را از صرف ابزار بودن به حوزۀ «امکان» ترقی میدهد. به این معنی که «تفکر به زندگی» کانون کارایی هنر است نه فراموش کردن آن؛ هنر یادآور است نه نسیان آلود. نگاهی اجمالی به فرآوردههای سینمایی سالیان نزدیکِ سینمای ایران پژواک روشنی از شعار «سینما دروازۀ فراموشی زندگی» را دارد، که بی شک متأثر از فرهنگ فیلمبینی هالیوودی است. امید است چنین نشست هایی دامنه دار گردد و تمرکز خود را بر نحوهی «کارکرد سینمای ملی» بگذارد.
سر آخر، باید به فکر شکاف هویتی مؤلف به مثابۀ فیلمساز بود. چرخۀ تولید فیلم در دل سینمای کشور ما (که البته بدون تردید نباید اسم سینمای ملی بر آن نهاد) بدل به چرخهای بسته شده است. این چرخه بی شک زادۀ تغییر نظام ارزشی است. برای شناخت این شکاف باید به یک سوال واضح، پاسخی روشن داد «چه فیلمی خوب است؟» صراحتاً پاسخ به این پرسش را نه هیچ ارزش غنایی که تنها بازگشت سرمایه تعیین نموده و تعین می بخشد. اینکه سینما، هنری است صنعتی و گردش مالی لازمۀ حیات آن، به هیچ وجه نقض نمیشود، آنگاه که سلیقۀ مخاطب درست شکل گرفته باشد. آنچه امنیت شغلی بسیاری از مؤلفین کشور ما را در خطر قرار داده، همین تغییر ارزش از معنا به سرمایه است.
در نهایت می بایست تصریح نمایم، موارد فوق، سه حوزۀ جداگانه نیستند، بلکه گسترهای واحد را تشکیل میدهند که در کنش با هم حرکت و کار میکنند.
انتهای پیام/
موافقم. موضوع قابل اعتنایی بود