مملکت آنلاین، هرثانیه و ساعتی که می گذرد، طوری یکهویی و ناخداآگاه دغدغه ای به دیگر دغدغه های بزرگمان اضافه می شود که واقعا هاج و واج می مانم!
مگر می شود یک گوشه نشست و یکهو مشکلات بزرگتر از قبل شود؛ چرا باید یک من ۳۰ ساله هر روز روحی آزرده تر او ناراحت تر از قبل داشته باشم، چگونه می شود که علاوه بر خودمان، روحمان هم فقیرتر می شود، پس در این مملکت مسولانمان چه میکنند که روز به روز جوانانمان تنهاتر و محتاج تر میشوند.
اکنون با این وضع روحی فقط و فقط احتیاج دارم که ۴ سالم باشد و درحال بالا رفتن از رختآویز ، برای برداشتن کت بابا به هدف شکلاتهای ماه و ستارهی داخلش باشم و خودم و جالباسی و کت بابا و شکلاتها بیفتیم کف زمین و من دردم بگیرد و تشت رسواییم که از روی بام بیفتد هیچ، تا من دارم گریه میکنم و از درد به خودم میپیچم، مابقی بچهها سر برسند و فرصتطلبانه همهی شکلاتهایی که بخاطرشان قربانی شدم را بخورند.
الآن نیاز دارم بزرگترین غصهام همین باشد، فقط همین!
والاسلام فرخنده امیری
انتهای پیام/