شکستن کلیشهها در سریال «از سرنوشت»
دکتر علیرضا شریفی یزدی کارشناس مسائل اجتماعی در یادداشتی در رابطه با سریال ''از سرنوشت'' به شکستن کلیشه ها توسط این سریال اشاره کرد.
به گزارش مملکتآنلاین، یکی از بحث های مهمی که مطرح میشود این است که آیا انسان مقهور طبیعت است؟ مقهور شرایط اجتماعی است؟ آیا برای زندگی اش میتواند تصمیم گیری بکند که بر روی زندگی اش اثر مناسب داشته باشد یا خیر؟ واقعیت امر این است که ما ضمن اینکه تحت تاثیر شدید فاکتورهای اجتماعی هستیم و فاکتورهای فردی بر زندگی ما اثر گذار است میتوانیم با فکر کردن و آزادی که در ذهن و فکر ما وجود دارد شرایطی را محیا کنیم که سختی ها و دشواریها و مشکلات محیطی را اصلاح کنیم و در جهت هدفهایمان گام برداریم.
یکی از کارهای مهم رسانه ها معمولا این است که معضلات و مشکلات اجتماعی را به شکلی اغراق شده به بیننده یا شنونده خود منتقل می کنند که اثرگزاری عمیق تری داشته باشد، این حالت اغراق شده گاهی به صورت کلیشه در می آید و این ذهنیت را برای مخاطب منفعل ایجاد میکند که گویی ما در یک بستر لاجرمی قرار گرفتیم و هر اتفاقی که قرار است رخ دهد به صورت سازماندهی شده و به صورت تعمیم یافته همه آدمها از آن مسیر باید عبور کنند.
همه ما واژه هایی مثل فرزند طلاق، کودک کار، کودک بی سرپرست، کودکان بد سرپرست را شنیدیم بیشتر این واژه ها ناشی از ذهن کلیشه شده ماست که تعریفی کاملا قطعی و غیر قابل انعطاف به مسئله میدهیم و این باعث میشود که بعد از مدتی همه انسانها را در قالبهای مشخصی که ذهنیت یافته است و جنبه عینی ندارد قرار بدهیم و بر آن پایه به خودمان اجازه بدهیم که دیگران را مورد خطاب قرار بدهیم و آنها را قضاوت بکنیم. گاهی میبینیم که آثار خوب و فاخر که برخلاف جریان آب حرکت میکنند به این معنی که این پیام را به ما ابلاغ میکند که افکار جزمی ما، افکاری که در آنها قاطعیت نقش اول را دارد همیشه نمی تواند مصداق داشته باشه یعنی اینکه انسان موجودی آزاد است و میتواند با توجه به شرایط اگر تحلیل درستی از خودش داشته باشد و شناخت درستی از محیط اطرافش داشته باشد یک زندگی مناسبی را برای خودش علیرغم تمام معضلات، مشکلات و موانعی که ممکن است در محیط او، در جامعه او و در خانواده او وجود داشته باشد تشکیل بدهد.
سریال "از سرنوشت" یکی از این آثار فاخر است که توانسته فضایی را فراهم کند که کلیشه های ذهنی ما انسانها شکسته شود و با تک واژه های جزمی به سراغ همه آدمها نرویم و این امید و آرزوی واقعی را در دل ما روشن نگه دارد که هر انسانی در هر شرایطی و با هر موقعیتی این امکان برایش فراهم است که بتواند توانمندی هایش را به خوبی بشناسد آنها را به کار ببندد و مراحل ترقی و پیشرفت را به نحوی طی بکند تا به بالاترین حد موفقیت که همان بحث والایش یا تصعید است، برسد. جای آثاری از قبیل این سریال ها در رسانه ملی ما و در سایر رسانه ها به نظر می آید که خالیست ما باید بیشتر تلاش کنیم که به جای اینکه ذهن مردممان را در چهارچوب خاص قرار بدهیم این تلاش را در جهتی فراهم کنیم که هر انسانی یک دنیای مجزاست و ما حق نداریم با قضاوتهای از پیش تعیین شده همه را به یک چوب برانیم. کار اصلی رسانه و کار اصلی آثار هنری می تواند این باشد که ذهنیت تعمیم یافته مردم را اصلاح کند همچنان که ما در این سریال آن را شاهد هستیم و می توانیم از این دست آثار بیشتر تولید کنیم تا بتوانیم فضایی را فراهم بکنیم که امید، آرزو و نگاه مثبتی به آینده در تک تک انسانها شکل بگیرد و دیگرانی که به خودشان اجازه می دهند که سریع ما را مورد قضاوت قرار بدهند اندکی تامل داشته باشند و این است رسالت یک اثر فاخر هنری.