آقای ربیعی! رنج مردم را با تکتک سلولهایتان حس نمیکنید، چون...
کدام یک از اعضای دولت پولهایش را روی هم گذاشته که خانه یا ماشین بخرد و صبح که بیدار میشود بینند با پولی که کنار گذاشته ماشین بخرد، دوچرخه هم نمیشود خرید.
به گزارش مملکتآنلاین، مصطفی داننده در عصر ایران نوشت: جناب ربیعی سخنگوی دولت در حالی که ماسک به صورت زده بود گفت:« رنج مردم با تک تک سلولهای اعضای دولت احساس میشود.» با تمام احترامی که برای ربیعی قائل هستم و معتقدم او نسبت به دیگر مسؤولان دولت واقعیتر به مسائل کشور نگاه میکند با سابقه کارگری او در جنرال موتورز و دغدغههایی که در زمان وزارت در مورد کارگران داشت، اما باید بگویم نه آقای سخنگو! شما درد مردم را احساس نمیکنید.
شما اگر صبحها به جای خودرویی که با راننده دنبالتان میآید، سوار بیآرتی، مترو یا تاکسی میشدید، درد مردم را میفهمیدید. مردمی که به خاطر یک لقمه نان به دل کرونا میزنند و در اتوبوس مثل دانههای بلال کنار هم میایستند و امیدوارند کرونا با آنها کاری نداشته باشد.
شما اگر میتوانستید با حقوق ۲ میلیونی در عصر گرانی و تورم زندگی کنید، درد مردم را میفهمیدید. سرپرست خانوادهای که نمیداند با حقوقی که میگیرد چه کند، و به کدام زخم زندگیاش مرهم بگذارد.
تا به حال سه ماه یا بیشتر حقوقتان عقب افتاده است؟ آیا تا به حال تعدیل شدهاید؟ فقط کافی است تصور کنید. صبح با قابلمه غذا به محل کار میرسید، کارفرما به شما میگوید به دلیل مشکلات اقتصادی، نمیتواند تولیدی یا شرکتی را که دارد اداره کند و مجبور است، مُهر «تعطیل» به در آن بزند. چه حسی پیدا میکنید؟
کدام یک از اعضای دولت پولهایش را روی هم گذاشته که خانه یا ماشین بخرد و صبح که بیدار میشود بینند با پولی که کنار گذاشته ماشین بخرند، دوچرخه هم نمیشود خرید؟
آقای ربیعی یا هر کدام از اعضای دولت که با تک تک سلولهایشان رنچ مردم را حس میکنند، تا به حال برای عقب افتادن دو قسط بانک، آبرویتان رفته است؟ بانک به ضامنهایتان زنگ زده است؟ یا در گوشیتان پیامکهای جریمه عقب افتادن یک قسط را دارید؟
واقعا حس پدری را که میخواهد برای دخترش جهیزیه بخرد درک میکنید؟ حس پسری را که داماد شده است و نمیداند چگونه خانه اجاره کند و زندگیاش را بچرخاند درک میکنید؟
میدانید چرا باور نمیکنیم شما مشکلات مردم را درک میکنید؟ چون اگر درک میکردید واقعا برای بهتر شدن وضع کشور کاری میکردید یا حداقل اگر میبینید که نمیتوانید، کرسی ریاست و مدیریت را رها میکردید و با زبانی بی لکنت به مردم میگفتید که نمیتوانید باری از دوش آنها بردارید و استعفا میدادید.
یاد دیالوگ معروف فیلم آژانس شیشهای افتادم که «سلحشور» با بازی رضا کیانیان روی صندلی چرخدار آژانس هواپیمایی نشسته بود و «حاج کاظم» با بازی پرویز پرستویی با یک ژ-۳ در دست میگفت:«میدونی یه گردان بره خط ، گروهان برگرده یعنی چی؟ میدونی یه گروهان بره خط ،دسته برگرده یعنی چی؟ میدونی یه دسته بره خط ،نفر برگرده یعنی چی؟»
شما واقعا میدانید زندگی با تورم و گرانی و قسط و نداری یعنی چه!؟