هیچ یک از فرماندهان در طول جنگ، تنبیهی از امام خمینی(ره) ندید
در آستانه یکی از کودتاها به حضرت امام عرض کردم: شما بهتر است امشب از اینجا تشریف ببرید، چون ممکن است با هواپیما مقر شما را بمباران کنند. حضرت امام فرمودند: من که نمیترسم، اگر شما میترسید بروید توی پناهگاه، من اینجا سر جای خودم محکم ایستادهام!
به گزارش مملکت آنلاین، سالگرد رحلت رهبر کبیر انقلاب، فرصتی است مغتنم در بازخوانی آنچه در دوره رهبری آن بزرگ رفته است. از اینروی و در روایتی که پیشروی شماست، دکتر محسن رضایی فرمانده پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در باب تعامل «امام خمینی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس» سخن گفته است. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
امام خمینی بسان یک فرمانده قاطع و مقتدر نظامی
محسن رضایی در خاطرات خویش، امام خمینی را بیشتر در کسوت پشتوانه قاطع و مقتدر رزمندگان و فرماندهان آنان میبیند که آنان را به لحاظ روحی تشجیع و تجهیز میکرده است. او در این باره، جلسات فرماندهان نظامی با رهبر کبیر انقلاب را به عنوان شاهد میآورد:
«ازهمان اولین لحظههای شروع جنگ تحمیلی،حضرت امام با روحیهای قوی مانند فردی نظامی و مسلط عمل کردند.ایشان به تمام لیبرالها و ملیگرایان و محافظهکارانی که اگرچه در رأس امورقرار داشتند،اما بسیار ترسیده بودند،دلداری میدادند. حضرت امام، جلسات نظامی را مرتب تشکیل میدادند. من هم در یکی دو تا از آن جلسات، اگرچه فرمانده سپاه نبودم، شرکت داشتم. در آن جلسات، حضرت امام مانند مسئولان نظامی، قاطع و مقتدر با مشکلات برخورد میکردند. اگرچه همیشه چنین بوده است و حتی هنوز هم چنین انتظار میرود که افراد روحانی که طبعی ملایم دارند، توانایی برخورد با مسئولان نظامی را نداشته باشند، اما امام ورای تمام این انتظارات بودند. در جلسههای شورای عالی دفاع، نظرهای مختلفی به حضرت امام داده میشد که ایشان هم با قاطعیت، رهنمودهایی میدادند یا دستورهایی را ابلاغ میکردند. با این همه، همیشه مبنای کار امام بر این بود که فرماندهان خودشان تصمیم بگیرند. فقط در شرایطی که مسائل بسیار حساسی به میان میآمد یا اینکه فرماندهان به روحیه گرفتن از امام نیاز داشتند، دخالت میکردند.»
برای حفظ اسلام، دندان روی جگر گذاشتهام و دارم تحمل میکنم
نحوه مواجهه بنیانگذار جمهوری اسلامی با اختلاف دیدگاهها و همچنین تقلیل آنها از ویژگیهای برجسته شخصیت ایشان از منظر محسن رضایی است. وی در این باره به خاطرهای شنیدنی اشاره دارد:
«به یاد دارم در همان اوایل، در کشاکش برخورد با بنیصدر و بعضی از اعضای شورای انقلاب، فشارهای بسیاری بر من وارد شده بود. به همین دلیل، من و تعدادی از برادران تصمیم گرفتیم برای خواستن کمک و راهنمایی خدمت امام برسیم. در آن زمان، من مسئول اطلاعات سپاه و آن برادران نیز عضو شورای عالی سپاه بودند. حضرت امام با وجود آنکه تصمیم گرفته بودند صحبتی درباره این کشاکشها نکنند، پس از مشاهده روحیه خاص ما فرمودند: شما را به صبر و مقاومت توصیه میکنم. شما فکر میکنید که خود من هیچ نظری ندارم؟ در مورد این مسائل و در ارتباط با اسلام، من امروز نظریاتی دارم، ولی برای حفظ اسلام، دندان روی جگر گذاشتهام و دارم تحمل میکنم. آن قوانین و مقرراتی را که نوشته و وضع شده است، اینطور نیست که من نظر نداشته باشم. اما من برای حفظ اسلام، دندان روی جگر گذاشتهام. من از شما میخواهم که شما هم دندان روی جگر بگذارید و تحمل و مقاومت کنید... تازه آن موقع بود که ما متوجه بحران سیاسی کشور شدیم.»
امام تنها تا مرحله سیاست نظامی پیش میآمدند، نه بیشتر!
میزان دخالت امام خمینی در فرآیندهای تصمیمگیری جنگ تحمیلی، از جمله مدخلهای شاخص در پژوهش تاریخ دفاع مقدس و نیز سیره سیاسی ایشان است. فرمانده پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اینباره معتقد است:
«دخالت اصلی امام در جنگ، عمدتاً یک دخالت استراتژیک بود، یعنی ایشان استراتژی جنگ را کنترل و هدایت و از ورود به مسائل تاکتیکی پرهیز میکردند و چنانچه سیاستی نظامی را اعلام میکردند، در مصادیق آن دخالتی نمیکردند. در واقع، حضرت امام فقط تا مرحله سیاست نظامی پیش میآمدند، نه بیشتر و این هم به دلیل اعتماد ایشان به توانایی فرماندهانشان بود. ایشان به زیردستانشان اعتماد بسیاری نشان میدادند و همین روحیه بود که توانست آن قدرت عظیم را در بین جوانان ما به وجود آورد. ایشان نه تنها بیاعتمادی نشان نمیدادند، بلکه همیشه مشوق ما نیز بودند. هیچ یک از فرماندهان در طول جنگ، تنبیهی از حضرت امام ندید، حتی اگر شرایط سخت و ناجوری پیش میآمد. حضرت امام غالباً استراتژی را بسیار خوب هدایت میکردند، مثل تداوم جنگ یا دستیابی به اهداف درازمدت و کوتاهمدت. یادم است در عملیات خیبر، کسی به خدمت امام رفته و گفته بود: شکست سنگینی خوردهایم! اما امام به او گفته بودند: شما اشتباه میکنید یا نمیفهمید که این عملیات چه اثر بزرگی در دنیا گذاشته است. این برخورد ایشان در ارتباط با استراتژی جنگ بود. در ارتباط با تاکتیک نیز به یاد دارم که یک بار خدمت امام رفته بودم و حاج احمد آقا نیز حضور داشتند. بعد از اینکه من توضیحات خود را درباره جنگ دادم و از جبهه و پیشرفتها مسائلی را خدمت امام عرض کردم، ایشان فرمودند: یک نفر قبل از شما اینجا آمده بود [و با دست اشاره کردند که یعنی اینجا نشسته بود]و میگفت:این آقا محسن همه بچههای مردم را به کشتن داده است! خدمت امام گفتم: حاج آقا! شما قبول کردید؟ امام فرمودند: خیر، من از شما دفاع کردم. سرباز اگر نجنگد، روحیه اش را از دست میدهد و شما بجنگید.»
محسن رضایی در بخش دیگری از خاطرات خویش، در باره نحوه تعامل فرمانده کل قوا با فرماندهان دفاعمقدس، اشاراتی گویاتر دارد:
«در برخورد با فرماندهان یا به طورکل نیروهای نظامی رزمنده، حتی یک مورد هم ندیدم که امام اخم کنند و بگویند که چرا اینطور شد و فلانطور شد. بر عکس، گاهی ما خجالتزده میشدیم و نزد ایشان میرفتیم. اما امام به ما قدرت و روحیه میدادند. اساساً ایشان از روش عمومی فرماندهان نظامی دنیا پیروی نمیکردند، بلکه روش خاص خودشان را داشتند. به طور مثال، هیچ وقت نمیگفتند که چرا در این مورد، پیروز نشدهایم، در صورتی که همه ما میدانستیم که تا چه حد به امام فشار وارد میشود. یک روز که خدمت امام رفته بودیم،متوجه شدیم که امام بسیار تحت فشار هستند.منتظر بودیم که با تغیّر و عصبانیت،از فرماندهان، علت حوادث را سؤال کنند.اما اشتباه میکردیم. حضرت امام به حرفهایی که دیگران میزدند توجه نمیکردند، زیرا برای جنگ، آینده روشنی را میدیدند.»
تنوع کانالهای خبری امام درباره جزئیات جنگ
رهبر کبیر انقلاب به رغم دخالت نکردن در تصمیمگیریهای تاکتیکی جنگ، از طریق کانالهای گوناگون همواره در جریان آخرین وقایع دفاع مقدس بودند. رضایی تحلیل خود در این باره را به شرح ذیل بیان داشته است:
«حضرت امام بر جریان تمام عملیاتها احاطه و تسلط کامل داشتند. اخبار و اطلاعات لازم، از طریق افرادی که خود ایشان تعیین کرده بودند، به شیوههای مختلف در اختیارشان قرار میگرفت. گاهی اوقات، حضرت امام توصیهها و رهنمودهایی میدادند که حتی به مسائل تخصصی هم کشیده میشد. یکی از این توصیهها در عملیات خیبر بود. در آن عملیات، حضرت امام به آقای انصاری فرموده بودند: با بچهها تماس بگیرید ببینید از پشتشان هم خبر دارند یا نه؟ من ابتدا زیاد متوجه مطلب نشدم، از همین رو از برادران پرسیدم: مگر پشت جزیره هم خبرهایی هست؟ گفتند: بله، یک گروه گشت آمده بود اینجا و ما با آنان درگیر شدیم، دوربین شناساییشان را هم جا گذاشتهاند و رفتهاند! برای من بسیار عجیب بود که چگونه امام قبل از اینکه ما از این جریان مطلع شویم، در جریان قرار گرفته بودند.»
اسم عملیاتها را از رهنمودهای امام برمیگرفتیم
مقاطع انجام عملیات در دوران دفاع مقدس، در عداد خطیرترین و حساسترین ادوار آن مقطع به شمار میرود. باید گفت بر حسب اسناد و شواهد از جمله خاطرات ذیل، رهبر کبیر انقلاب از آغاز این حملات، در جریان جزئیات آن بودهاند:
«گاهی اسم عملیات را از صحبتهای خود امام استخراج میکردیم، مثلاً ایشان در خصوص عملیات و نام فتح میفرمودند: فتح الفتوح که آن را فتحالمبین نامیدیم. در واقع این جریان اسم گذاشتن، یک جریان رسمی و قراردادی نبود. چنین نبود که از پیش یک جلسه تعیین کنیم و در آن از امام بخواهیم که اسم عملیات را تعیین کنند و تا ایشان اسم تعیین نکردهاند، ما نیز کار را شروع نکنیم، بلکه جریان امر به این صورت بود که اسم عملیات را گاه از صحبتهای ایشان برداشت میکردیم و ایشان هم نامی را که برای عملیات انتخاب کرده بودیم، تحسین میکردند. با آغاز هر عملیاتی، حضرت امام از همان مراحل نخستین در جریان کار قرار میگرفتند. ایشان میدانستند در هر لحظه چه کاری انجام خواهیم داد، چه یگانهایی عمل خواهند کرد،چه نیروهایی وارد عمل خواهند شد و فرماندهی به عهده چه کسی خواهد بود.رابط حضرت امام با ما،حاج احمد آقا و آقای انصاری بودند که ازطرف امام با ما تماس میگرفتند و درخواستها یا دستورهای ایشان را به ما ابلاغ میکردند. در اواخر جنگ،این شیوه ارتباط بسیار پیشرفتهتر شده بود،یعنی ما نقشهها را با کد و رمز برای حضرت امام میفرستادیم و در حین عملیات یا پیش از آن با تلفن، کار را برای ایشان تشریح میکردیم. مثلاً میگفتیم: الان ما به نقطه ۴۰۰ رسیدهایم. فرمانهای امام بیشتر جنبه استراتژیک داشتند. مثلاً هنگامی که فرمودند: حصر آبادان باید شکسته شود..؛ و شکسته شد، هدف، ناکام کردن دشمن در کامل کردن حلقه محاصره نظامی بود، زیرا دشمن در آن زمان در حال محاصره نظامی جنوب بود. آنجا که حلقه دشمن شکسته شد، محاصرهاش نیز شکسته شد. در واقع دو دستی که میخواستند از جنوب اهواز و شمال اهواز به یکدیگر بپیوندند و خرمشهر، آبادان، بستان و سوسنگرد را از خوزستان جدا کنند، به هم نرسیدند. دلیل این پیشامد فرمان حضرت امام بود. بسیاری بر این امر وقوف نداشتند. حتی کارشناسان بزرگ نظامی هم نمیفهمیدند که اصرار امام برای چیست، اما بعد ثابت شد حضرت امام دید استراتژیکـ نظامی داشتند و درایت ایشان هم باعث شد که نقشه صدام عقیم بماند. یکبار نیز هنگامی که در اواخر جنگ، صدام به خرمشهر حمله کرد، حضرت امام برخوردی با ماهیت برخورد قبلی کردند. در آن زمان، ایشان دستور اکید دادند به هر قیمتی که هست، ارتش عراق نباید وارد خاک خرمشهر شود. عراقیها تا جاده آسفالت خرمشهر آمدند، ولی رزمندگان ما آنان را تا مرز، عقب راندند و به این ترتیب مرزهای بینالمللی دوباره تثبیت شد.»
یک نفر در سپاه قم است که حرفهای منافقین را میزند!
در خاطرات محسن رضایی در باب نسبت امام خمینی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به نکتهای بر میخوریم که حاکی از حساسیت ایشان بر پیرایش سپاه از تفکرات ساختارشکن و غیرانقلابی است. وی در این مقوله چنین گفته است:
«تازه فرمانده سپاه شده بودم که حضرت امام مرا خواستند و فرمودند: یک نفر در سپاه قم است که یکسری مقالات نوشته و این مقالات همان حرفهای منافقین و اینهاست، شما ایشان را بخواهید و آنجا او را نگذارید که باشد و به جای دیگری بفرستید، چون قم مهم است و مسئلهساز میشود! وقتی جریان را پیگیری کردم، متوجه شدم که ماجرا همان است که امام فرموده بودند. آن موقع، تعجب کردم چگونه امام با وجود آن همه مشغله، فرصت کرده اند تمام مقالات را بخوانند و تمام جزئیات را زیر نظر داشته باشند.»
به فرماندهان بگویید من از آنها راضی هستم
رابطه عاطفی امام با فرماندهان و رزمندگان دوران دفاعمقدس، موجب شده بود که شهادت آنان برای ایشان گران باشد. رضایی در اینباره، به تاریخ چنین گزارش کرده است:
«حضرت امام از شهادت فرماندهان و رزمندگان بسیار متأثر میشدند، اما تأثرات روحی ایشان بیشتر درونی بود و ما زیاد نمیتوانستیم عمق و میزان این تأثر را بفهمیم. امام برای سلامتی فرماندهان دعا میکردند و میگفتند: شبی نیست که شما را دعا نکنم. در آخرین لحظاتی که قطعنامه پذیرفته شد، من خدمتشان رفتم. ایشان فرمودند: به فرماندهان بگویید من از آنها راضی هستم و من در ساعتهای مخصوصی آنها را دعا میکنم.»
عملیاتهای «فتحالمبین» و «بیتالمقدس» عملیاتهای محبوب امام
محبوبترین عملیاتهای رزمندگان ایرانی نزد امام خمینی و در دوران دفاع مقدس، از جمله نکاتی است که در خاطرات فرمانده پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گرفته است:
«هر عملیاتی در ذهن امام از جایگاه ویژهای برخوردار بود. فتحالمبین برای ایشان به این دلیل شیرین بود که در آن حدود ۱۱هزار اسیر عراقی گرفتیم و تا آن زمان نتوانسته بودیم این تعداد اسیر بگیریم. گذشته از آن، در این عملیات، دزفول از زیر آتش دشمن خارج شد، دشمن عقبنشینی کرد و غنایم زیادی را به دست آوردیم. عملیات آزادسازی خرمشهر، بسیار عظیم بود و ارزش زیادی داشت. حضرت امام نیز برای آن جایگاه و ارزش خاصی قائل بودند. بنابراین کلیدی بودن آزادسازی بستان، شیرینی عملیات فتحالمبین و عظمت عملیات بیتالمقدس، هر کدام ارزش ویژه خود را نزد امام داشتند.»
خصال امام در موسم توطئهها و کودتاها
در دهه نخست انقلاب اسلامی، سپاه در خنثی کردن برخی تهدیدات و کودتاها نقشی فعال داشت. فرمانده وقت سپاه در باب حالات رهبر کبیر انقلاب در چنین مواقعی اینگونه روایت میکند:
«در مورد کودتای کیانوری و طبری که گفته بودند خودشان را برای کودتا در ۱۰ تا ۲۰ سال دیگر آماده میکردند و میخواستند کودتایی شبیه افغانستان کنند، امام فرمودند: اینکه یک قصه است، ولی شما به احتمال یک در هزار هم که شده، روی حرفهایشان حساب کنید و بروید دنبالش و سست نشوید. یک بار نیز در خصوص کودتای ملیگراها همراه دو نفر از مسئولان خدمتشان رفتم و به ایشان گفتم: آقا! شما بیایید تشریف ببرید. امشب شبی است که اینها میخواهند کودتا کنند. شما بهتر است تشریف ببرید، چون ممکن است با هواپیما اینجا را بمباران کنند. اما حضرت امام فرمودند: من که نمیترسم. اگر شما میترسید، شما بروید توی پناهگاه، من اینجا سر جای خودم محکم ایستادهام و همینجا خواهم ماند. در خصوص ضد انقلاب کردستان یا مناطق دیگر میفرمودند: رعایت مردم را کنید، ولی در مقابل گروهها هیچ ضعفی از خودتان نشان ندهید، اگر اینها از یک جا به شما تیراندازی کردند، شما هم با توپ و تانک آنجا را بزنید! حضرت امام در برخورد با گروهها بسیار قوی و محکم بودند و هیچ تردیدی در درگیری با آنان به خود راه نمیدادند.»
واپسین دیدار با فرمانده بزرگ
آخرین دیدار فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با امام خمینی، در شمار خاطرات خوش اوست. او در آن موسم، بار دیگر رضایت خاطر رهبر کبیر انقلاب از عملکرد سپاهیان پاسدار را به شرح ذیل دریافت: «دو سه ماه قبل از ارتحال امام، خدمتشان رسیدم. ایشان مشغول ادای نماز بودند. ما در اتاق استراحت و عبادت امام به حضورشان رسیدیم. ساعت یک بعدازظهر بود و امام در حال نماز. من از حاج احمد آقا پرسیدم: وقت اذان گذشته است، چطور امام این موقع نماز را به جا میآورند؟ حاج احمد آقا در پاسخ گفت: امام در حال بجا آوردن مستحبات نمازند و... اولین باری بود که حضرت امام را در آن حال میدیدم. دلم میخواست جلو بروم و عرض ادب کنم، اما امام چنان در حال روحانی قرار داشتند که من به خود جرئت ندادم. سرانجام، نماز امام تمام شد و من خدمتشان رفتم و درباره قطعنامه ۵۹۸ و ادامه کار و وضع جبههها و جنگ با ایشان صحبت کردم. در پایان صحبتهایم امام فرمودند: من پس از نماز، برای همه شما پاسداران دعا میکنم و همیشه سعی دارم که این کار را فراموش نکنم.»
و سرانجام فرقت یار...
رضایی در موسم رحلت امام خمینی به دلیل شرایط حساس کشور و امکان تحرکات دشمن در تهران حضور نداشت و مشغول پایش مرزها بود. او خود خاطره آن روزهای پرمحنت را چنین روایت میکند:
«تقریباً یک هفته یا ۱۰ روز قبل از رحلت امام، متوجه شدم که حال ایشان خوب نیست، ولی همان موقع عازم جبهه غرب بودم. شاید باور نکنید، ولی از همان موقع احتمال رحلت آن گوهر تابناک اسلام را میدادم. به همین دلیل، چون احتمال میدادم که دشمن دست به شرارتهایی بزند، در منطقه ماندم و نتوانستم که چند روز آخر عمر امام را در کنارشان باشم. در قرارگاه غرب، فعالیت وسیعی را آغاز کردم. فرماندهان با تعجب میپرسیدند: چرا به اینجا آمدهاید؟ نمیدانستم به آنان چه بگویم، فقط گفتم: دشمن قصد حمله دارد و باید آماده باشیم. زمینه هم برای شیطنت دشمن فراهم بود. زیرا بیماری و احتمال رحلت امام، انگیزه کافی به دشمن میداد که دست به تحرک بزند. الحمدلله چند لشکر را در منطقه حاضر کردم. حتی از باختران نیز لشکرهایی را خواستم و نیروهای لب خط را تقویت کردم. وقتی خبر رحلت امام رسید، قرارگاه غرب در کمال قدرت فعال شده بود. بعد از رحلت نیز دو سه روز ماندم و سرانجام برای تشییع پیکر پاک امام، پس از توصیههای لازم به برادران، به تهران آمدم. پس از آنکه تشییع جنازه به پایان رسید نیز بلافاصله به منطقه بازگشتم.»