زندگی مردم ایران در حالت «قوز بالای قوز»

به خاطر همین مشکلات زندگی است که ما فکر می‌کنیم، سیل و زلزله فقط و فقط برای ماست. اگر یادتان باشد در زلزله‌ای که بم را ویران کرد، حس امروز را نداشتیم. حس که اینکه هرچی سنگ است برای پای لنگ ماست.


زندگی مردم ایران در حالت «قوز بالای قوز»

به گزارش مملکت‌آنلاین،مصطفی داننده در عصر ایران نوشت: در ترکیه زلزله آمده است. ویروس کرونا به چین و برخی دیگر از کشورها حمله کرده است. آتش جنگل‌های استرالیا را ذغال کرده است. می‌بینید؛ بسیاری از مردم جهان درگیر مشکلات ریز و درشت هستند. مشکلاتی که عمدتا باعث مرگ و میر هم می‌شود.

برخی از ما ایرانی‌ها فکر می‌کنیم، سیل، زلزله و مرگ فقط برای ماست و دیگران سهمی از آن ندارند. آنها هم مشکل دارند اما نحوه برخوردشان با مشکلات متفاوت است.

آنها خیالشان راحت است که دولت‌مردانشان بعد از حوادث طبیعی، به خوبی بحران‌ها را مدیریت می‌کنند. آنها خیالشان راحت است که بیمه به صورت جدی پشت آنها ایستاده است و اجازه نمی‌دهد در بحران مشکلات غرق شوند.

تاسف بار است که هنوز برخی از زلزله زدگان کرمانشاهی در چادر یا کانکس زندگی می‌کنند و هنوز نتوانسته‌اند خانه‌ای برای خود دست و پا کنند.

تاسف بار است که برخی سیل زدگان سیستان و بلوچستان، به آینده امیدوار نیستند و فکر می کنند هر چه ساخته بودند خراب شده است و نمی‌دانند چگونه زندگی آب برده‌شان را از نو بسازند.

مشکل از بلایای طبیعی نیست. از زمانی که آدم پای بر زمین گذاشت، زلزله، سیل و آتش بود و تا آخرالزمان هم ادامه دارد. نحوه برخورد با آن مهم است.

حال ما شده است به مثابه این شعر معروف که:

«سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد

عمه از قم آید و خاله ز کاشان برسد

خبر مرگ عموغلی برسد از تبریز

نامه ی رحلت دائی ز خراسان برسد

صاحب خانه و بقال محل از دو طرف

این یکی رد نشده پشت سرش آن برسد

طشت همسایه گرو رفته و پولش شده خرج

به سراغش زن همسایه شتابان برسد

هر بلائی به زمین می رسد از دور سپهر

بهر ماتم زده ی بی سر و سامان برسد»

در این مشکلات اقتصادی و اجتماعی هم «قوز بالای قوز» شده است. ذهن‌های آنقدر درگیر مشکلات بزرگ و کوچک است که دیگر تحمل بلایی مثل سیل یا زلزله را ندارد. واقعا اینها را کجای دلمان بگذاریم؟

از زمانی که آفتاب طلوع می‌کند، مشکلات و فکرهای مختلف به روی سر آدم آوار می‌شود تا زمانی که عزم غروب کند. هنگام خواب هم فکر کردن به فردا و فرداها دست از سر آدم بر نمی‌دارد.

این که فردا چه خواهد شد؟ با پول صاحبخانه چه  کنیم؟ شهریه دانشگاه را چگونه پرداخت کنیم؟ گوشت، مرغ و برنج را چگونه بخریم؟ عید در پیش است با گرانی دم عید چه باید کرد؟ همه اینها را به نگرانی در مورد سال آینده اضافه کنید تا ببیند چه شتر، گاو پلنگی است وضعیت ما.

به خاطر همین مشکلات زندگی است که ما فکر می‌کنیم، سیل و زلزله فقط و فقط برای ماست. اگر یادتان باشد در زلزله‌ای که بم را ویران کرد، حس امروز را نداشتیم. حس که اینکه هرچی سنگ است برای پای لنگ ماست. شرایط تلخ اقتصادی و اجتماعی ما را به زندگی بدبین کرده است و فکر می‌کنیم کائنات تیرهای خود را تنها به سمت ما گرفته است و با دیگران کاری ندارد.

شاید اگر سوءمدیریت‌ها نبود حالا داستان ما داستان دیگری بود به همین سادگی.

منبع: عصر ایران

ارسال نظر