وقتی «اصولگرا» بودن و «انقلابی» بودن دو واژه جدا از هم میشوند / انقلابینماها یا انقلابیترها ؟
ژستِ انقلابیگری برای «عبور» از اصولگرایی/ بازهم ردپایی از احمدینژاد
برخی چهره ها و طیف های اصولگرا ظاهرا تصمیم گرفته اند ادامه مسیر سیاست ورزی شان را نه با نام اصولگرایی، بلکه با پرچمی تحت عنوان «نیروهای انقلابی» ادامه دهند.
به گزارش مملکتآنلاین، خبرآنلاین نوشت: روزهایی نه چندان دورتر خود را «اصولگراتر» از دیگر اصولگرایان می دانستند، و این روزهای نزدیک تر به انتخابات خود را «انقلابی تر» از دیگر انقلابیون، اصرارشان بر انقلابی تر بودن آنقدر پرتاکید شده که حالا استارت عبور از کلید واژه «اصولگرایی» را هم بزنند و خود را انقلابی بنامند نه اصولگرا. طیف جدیدی از راست گرایان که از اوایل دهه هشتاد ظهور و بروز یافتند و در مقابل بزرگان این جریان قدعلم کردند و حالا سال ها بعد از آن روزها، با دست فرمانی تندتر از قبل در حال عبور از پدران و بزرگان این جریان هستند.
وقتی اصولگرا بودن و انقلابی بودن دو واژه جدا از هم می شوند
تا پیش از این اصولگرایی و انقلابی بودن نه دو واژه منفک از هم که اتفاقا ممزوج و پیوند خورده با هم بودند، اما گویا خط افتراقی که از همان اوایل دهه ۸۰ و روی کار آمدن محمود احمدینژاد در اردوگاه راست شکل گرفت بعد از سال ها آنقدر عمیق شده که حالا طیفی از جریان راست به نام جبهه پایداری خط قرمزی پررنگ بین دو واژه «اصولگرا بودن» و «انقلابی بودن» بکشند. آنچنان که چندی پیش محمد ناصر سقای بی ریا، سخنگوی جبهه پایداری با اشاره به اینکه زمان گفتمان اصولگرایی اندکی منسوخ شده، به صراحت گفته بود؛«اکنون گفتمان "نیروهای انقلاب" مطرح است لذا جبهه پایداری اساسا کاری با اصولگرایی ندارد. البته ابن بدین معنا نیست که اصولگرایی را قبول نداشته یا رد کنیم؛ ما نمیگوییم آنها نباید باشند بلکه آنها را میپذیریم اما مساله این است که فاصله هر دوایری تا مرکز، دور و نزدیک است.»
نواصولگرایانی با ژست انقلابی گری
اما این تنها پایداری ها نیستند که عبور از سنتی های اصولگرا را کلید زده اند، طیف دیگری از نواصولگرایان که از قضا این روزها زیرخیمه شورای ائتلاف جمع شده اند هم همین نظر را دارند. در صدر آنها غلامعلی حدادعادل است که بارها اعلام کرده «در انتخابات پیش رو به دنبال وحدت راهبردی نیروهای انقلابی هستیم.» او حتی چندی پیش دو قطبی انقلابی - غیرانقلابی را هم شکل داد، دوقطبی خطرناک که نه فقط خط افتراق با رقیب اصلاح طلب را پررنگ تر کرد و آنها را بیرون از دایره انقلاب تعریف کرد که حتی به نظر می رسد به شکلی معنادار برخی طیف های اصولگرا را هم خارج از آن دایره تعریف کرده است، شاید از همین رو بود که چهره هایی از دل همین جریان چون باهنر به صراحت این دوقطبی سازی را رد کرده و خطرناک دانستند. علی مطهری نیز اخیرا ضمن هشدار نسبت به آنچه آن را «ژست انقلابی گری» خوانده بود، تاکید کرده است««متأسفانه ما راهی را می رویم که نتیجه آن قربانی شدن انقلاب اسلامی به خاطر ژست انقلابی گری است. انقلابی گری به معنی کارهای احساسی و خام نیست. اساس، اسلام است نه انقلاب.»
او صراحتا شورای ائتلاف را مخاطب انتقادات خود قرار داده و گفته بود« عده ای در آستانه انتخابات سخن از جبهه نیروهای انقلاب به میان می آورند و مردم را به انقلابی و غیرانقلابی تقسیم می کنند، این موضوع مرا به یاد تعبیرهای گروه فرقان و مجاهدین خلق در جزوه های تبلیغاتی شان می اندازد که اساس را انقلابی گری و مبارزه را اصل می دانستند نه یک وسیله برای تحقق اسلام، و شهید مطهری به شدت با آنها درآویخت و سرانجام نیز به شهادت رسید و آنها در برگه ای که در محل شهادت ایشان انداختند نوشته بودند:"اعدام انقلابی مرتضی مطهری انجام شد.»
از سوی دیگر محمدباقر قالیباف نیز که خود را لیدر نواصولگرایان می داند با تکیه بر دو واژه انقلابی بودن و جهادی بودن در همان خط عبور از اصولگرایی حرکت می کند. آنچنان که چندی پیش تاکید کرد««قصدمان این است که جریان نواصولگرایی حتما انقلابی باشد و این جریان تبدیل به نگرش و باور شود و همان خواسته هایی که امام(ره) برای اسلام سیاسی و مردم داشتند را اجرایی کنیم.»
بهانه ای جدید برای کنار زدن نسل اول
اما نکته مهمتر در اظهارنظرهای این طیف ازاصولگرایان و اصرارشان بر انقلابی تر بودن آن است که آنها در مسیر انقلابی نامیدن خود، درحال کنار زدن نسل اول این جریان و زیر سوال بردن سوابق آنها هستند و ابایی از بیان آن به شکل علنی و آشکار ندارند، آنچنان که پرویز سروری، دبیرکل جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی با طعنه و کنایه به آن دسته از نیروهای نسل اول انقلاب می گوید؛ «کسانی که در عرصه انقلاب جزء مدعی ترین افراد بودند و تحت عنوان انقلابی با هرگونه تبعیضی مخالف بودند، با گذر زمان از انقلابی گری استعفا دادند اما از پست های انقلابی استعفا ندادند. آنها پست ها را حفظ کردند، اما خوی انقلابی را رها کردند و به مدیرانی تبدیل شدند که خودشان را برتر از دیگران می دیدند و حق و سهم بیشتری برای خودشان قائل بوده و هستند و معتقدند که امروز هر آنچه بدست آورده اند سهم آنها از انقلاب است و می بینیم که این ها در مجلس و دولت هستند و به شدت دارند اعتقادات غیرانقلابی را تبلیغ می کنند.»
گویی نیروهای جدیدی که در دو دهه اخیر از دامن اصولگرایی بروز و ظهور پیدا کرده و رشد و نمو یافته اند، به دنبال گفتمانی جدید هستند تا حتی در عنوان و برچسب سیاسی هم مسیر خود را از نیروهای سنتی اصولگرا جدا کنند.
چند قدم به عقب؛ احمدی نژاد اردوگاه اصولگرایان را به آشوب کشاند
اما اختلاف و چنددستگی در اردوگاه راست از همان اوایل دهه ۸۰ کلید زده شد، همان زمان که نسل جدید اصولگرایان ردپایی در شورای شهر تهران پیدا کردند و کم کم به لطف محمود احمدینژاد مسیرشان به پاستور و بعدها به بهارستان افتاد. آن سال های دهه ۸۰ گرچه اختلافاتی وجود داشت و ان قلت هایی در مقابل بزرگان اصولگرا مطرح می کردند اما اختلافات هنوز آنقدر آشکار و عیان نشده بود. دهه ۹۰ اما روزگاری دیگر برای اصولگرایان رقم زد.
از پایداری ها تا دوقلوهای ایثارگران - رهپویان یکی بعد از دیگری صدای اختلافی شان را بلند کردند. فوت آیت الله مهدوی کنی و عسگراولادی هم ضربه ای کاری به این جریان بود و نواصولگرایانی که خود را اصولگراتر می دانستند در خلاء رهبری معنوی و تشکیلاتی، میدان دار شدند. بی پروایی این طیف از اصولگرایان و میل شان به یکه تازی آنقدر زیاد بود که بزرگان اصولگرا را یکی بعد از دیگری به سکوت و انزوا و یا حتی جدا کردن مسیرشان از اردوگاه راست بکشاند.
انقلابی نماها یا انقلابی تر ها
همان طیف از اصولگرایان که خود را اصولگراتر از پدران خود می دانستند، حالا گویا از اصولگرایی هم عبور کرده و خود را انقلابی تر از پدران خود می دانند و مدعی هستند که باید دولت و مجلسی انقلابی روی کار بیاورند. با این تقسیم بندی جدید ظاهرا آنها که پیش از این با خطی قرمز خود را از اصلاح طلبان جدا می کردند حالا از طیفی از اصولگرایان عبور کردند که ارزش و اعتبار اصولگرایی بوده و هستند؛ افرادی همچون علی اکبر ناطق نوری و علی لاریجانی.
ظاهرا در مدل جدید دیگر برای این افراد ایجاد مرزبندی با اصلاح طلبان برای آنها اهمیتی ندارد و به دنبال برجسته سازی تفکر خود در میانِ نیروهای اصولگرا هستند تا برندی جدید در سیاست ایران را شکل و شمایل بدهند؛ برند «نیروهای انقلابی و ارزشی». البته این جداسازی هم می تواند به مفهوم بریدن از گذشتگان باشد و هم به معنای خالی کردن شانه از بار مسئولیت آنان تلقی شود.